تولستوی میگوید :ما نفرین شده ایم نفرین برای انسان که در بهشت تن آسای بیکار و شادمان بود او هیچ نگرانی از بابت تن اسایی اش نداشت . آسوده بود و شادمان بدون ذره ای احساس ملال و بیهودگی آسودگی ای که با حرارت بوسه ی لب های داغ و مرمرین حوا و رد دندان های آدم بر گوشت سیب ممنوعه نفرین شدچرخ در آسمان چرخید و تبعید خاکزادگان کافی نبود نفرین با آنان ماند و بعد از آن ما فرزندان نفرین زهدان حوا را دریدیم و بر روی زمین آسمان را در آغوش گرفتیم.در حالی نفس کشیدیم که نفرین خدا هنوز قلب مان را می لرزاندهیچ انسانی میشناسید که بیکار بماند بدون این قلبش برای حرام کردن زندگی اش نلرزد؟احساس بیفایدگی نکند؟شاید نفرین شاید موهبت ،وجود این احساس ، راحتی را زهرت میکند.
درباره این سایت